عجب ماه رمضوني بود امسال
گرماي هوا به كنار
دل خون مادر های داغدار غزه رو كجای دلمون بذاريم؟
این ماه مبارک رمضان هم با تمام روزهای گرم و داغش به برگی از دفتر خاطرات عمرمان تبدیل شد . روز هایی که شنیدن این جمله را برای برخی مردم آرزو کرده بود : "ماه شوال رویت شد "
واقعا نمیدانم عده ای چقد می توانند کوچک باشند و عده ای تا چه حد قوی و استوار! کارگری که با حدود 70 سال سن از صبح تا ظهر با بیل و کلنگ دست و پنجه نرم می کند و به حق جزو بهترینه کارگران هست، اما ظهر که می شود میفهمی روزه دار بودند و این جمله تمام معادلات ذهنیت را با خاک یکسان می کند.
کودکی که به سن تکلیف نرسیده را می شود توجیه کرد اما روزه خواری جوان 25 ساله را کجای دلم بگذارم، وقتی در مقام قیاس با آن پیرمرد 70 ساله قرار می گیرد از خودم به عنوان یک جوان بدم می آید.
چندی پیش تو حرم مطهر نشسته بودم یک پیرمرد سیدی اومد کنارم نشست و شروع به صحبت کردیم که اینگونه شروع کرد:التماس دعا جوان، التماس دعا. میدانی ثواب دعا و حرم آمدن شما جوانها چقدر زیاداست ؟ گفتم : از چه نظر میگویید ؟ گفت : وقتی پیرمردی مثل من به حرم می آید گزینه ی دیگری برایش وجود ندارد، چرا که نه میتوانم در حال بازی و سرگمی دنیوی باشم و نه حوصله کاری دیگر دارم و در حقیقت اینجا مناسب سن و سال من است حال آن که یک جوان میتواند به جای آمدن به حرم در حال تفریح، فوتبال بازی کردن و گوش کردن آهنگ و حتی در مهمانی های پر گناه باشد که دلم را به درد می آورد اما وقتی اینجا آمده یعنی از همه اینها گذشته است. خلاصه ساعتی صحبت کردیم و واقعا صحبت با برخی افراد روحت را جلا می دهد و حالت را خوب میکند .
اینها همه مقدمه ای بود تا آرزو کنم در این روز عید که انشالله همه ی ما جوانها بتوانیم سرباز مناسبی برای اسلام عزیز باشیم و به این شکل دنیا و آخرت خود را از آتش نجات دهیم .
عــــــــــــــــــــید همه دوستان مبـــــــــــــــــــــــــــارک باد